مسیر صعود از جبهه شمالی
مسیر شمال شرقی (مسیر پناهگاه به قله) – مسیر یخچال کوچک – مسیر یخچال شمالی
آبگرم شابیل از گذشته به عنوان مبدا صعود از مسیر های ذکر شده مطرح بوده و در سالهای اخیر با ایجاد راه ماشین رو به پناهگاه به مسیر اصلی صعود تبدیل شده است. برای رسیدن به آبگرم شابیل باید از شهر لاهرود واقع در جاده اردبیل به مشکین به سمت جنوب پیش رفته و با گذر از کناره دره بسیار زیبای شیروان دره به شابیل رسید. مسافت شابیل تا پناهگاه را می توان بالندرورهای کرایه ای در مدت نیم ساعت و پیاده در مدت چهار الی پنج ساعت طی کرد.
رایج ترین مسیر برای صعود به کوه ساوالان، مسیر پناهگاه شرقی است. این مسیر برای کوهنوردانی که اولین صعودشان بوده و راهنماهم ندارند بهترین مسیر می باشد. چون وجود راه اتومبیل رو تا پناهگاه سبب شده اغلب کوهنوردان نا آشنابه محل، به راحتی خود را به پناهگاه برسانند و ازطرف دیگر مسیر پناهگاه تا قله کاملا پاکوب بوده ومشخص است و در بیشتر قسمت های مسیر پرچم های راهنماهم وجود دارد.
اسامی نفراتی که ثبت نام کردن
1-شهرام عظیمی
2-خانم پارسا
3-غفور فتحی
4-خانم فتحی
5-خانم عزیز زاده
6-خانم محمد رضایی
7-مهرداد عیوضی پرگو
8-خانم شاه محمدی
9-خانم داداش اوغلی
تمامی دوستانی که در یکی از روزهای چهارشنبه،پنجشنبه ویا جمعه (28،29،30)تیرماه
برای صعود به سبلان حاضرند حداکثر تا روزجمعه 16تیرماه از طریق فرم تماس با ما که
در زیر قرار گرفته مشخصات زیر رو واسمون بفرستن.
فقط بچه های زمین شناسی
1-نام و نام خانوادگی 2- نام پدر 3-تاریخ تولد 4-کدملی 5-شماره شناسنامه
مشخصات بالا برای صدور بیمه ورزشی لازمه.
شماره تلفن هم نیازه حتما یک شماره که همیشه در دسترس هستش رو
واینکه تمایل دارین تو کدوم تاریخ بریم رو بنویسین.
هزینه لازم بعد مشخص شدن تعداد نفرات اعلام میشه.
به بقیه هم خبر بدین حتما.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه
زود میره، زود هم برمیگرده.
اما اونی که دیر میرنجه
دیر میره اما دیگه بر نمیگرده
شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي.
پسرک، در حاليکه پاهاي برهنهاش را روي برف جابهجا ميکرد تا شايد سرماي برفهاي کف پيادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه ميکرد.
در نگاهش چيزي موج ميزد، انگاري که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب ميکرد، انگاري با چشمهاش آرزو ميکرد.
خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، در حاليکه يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد.
- آهاي، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق ميزد وقتي آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد:
- شما خدا هستيد؟
- نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم!
- آها، ميدانستم که با خدا نسبتي داريد!
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت
مرد کور
روزي مرد کوري روي پلههاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو خوانده ميشد: من کور هستم لطفا کمک کنيد . روزنامه نگارخلاقي از کنار او ميگذشت نگاهي به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت ان را برگرداند و اعلان ديگري روي ان نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صداي قدمهاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که ان تابلو را نوشته بگويد ،که بر روي ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمي نبود،من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده ميشد:
امروز بهار است، ولي من نميتوانم آنرا ببينم !!!!!
وقتي کارتان را نميتوانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير بدهيد خواهيد ديد بهترينها ممکن خواهد شد باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است.
حتي براي کوچکترين اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مايه بگذاريد اين رمز موفقيت است .... لبخند بزنيد
زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد..
قلبها گرامی تر از آنند که بشکنند..
آنچه از روزگار بدست می آید با خنده نمیماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمیشود..
فراموش کردن بهترازهرچیزه دیگر است
اندکی فکر کن ...
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
دیشب یه بغض کوچولو غربت گریمو شکست
با همه دلتنگیام یه گوشه قلبم نشست
گریه بارون من بخاطر تو بود و بس
من گفتم که دوستت دارم اما تو گفتی دیگه بس
چیکار کنم دل دیگه بسپارمش به زمونه
اونایی رو که دوست داری
جدا ازاین دل می مونه
بخاطر خیلی کسا،به لب زدم قفل سکوت
اما دریغ از گلایی که خشک شد تو کویر لوت
یه رنگی و یه دل شدن خصلت هر چی عاشقه
خوش بحال اون کسی که کنارش دل عاشقه
دریایی و آبی شدن رو برگ هر شقایقه
کمتر کسی پیدا می شه که تنهایی تو قایقه
برای مهربون بودن شاید دیگه وقت نباشه
آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟
ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم ، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است!
یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شیتیلی میگیرن.
بقیه حوری ها هم مرتب میگن مارو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم.
اتحادیه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نمیخوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو سرشون زدن که
هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته
در ضمن خانمهای ایرونی از غلمانها مهریه میخوان.
هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن ودوباره مردن.
چند پزشک ایرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بیایید دماغتونوعمل کنیم.
خدا میگه:
ای فرشته من! ایرانیان هم مثل بقیه، آفریده های ...